قند عسل های مامان و بابا

2 ماه گذشته...

سلام فرشته های مامان...عزیزای دل من ...دلم واسه نوشتن خاطرات قشنگتون تنگ شده بود.تو این مدت نتمون قطع بود .تازه وصل شده.کلی خاطرات و حرف های نگفته دارم ..کل رویداد های این دو ماه رو خلاصه میگم و چند تا عکس و بعد هم دو تا پست اختصاصی واسه هر کدومتون... امسال پاییز سردی داشتیم و خبری از پارک و قدم زدن  نبود .بیشتر به بهونه ی خرید میرفتیم مجتمع خلیج و یه چرخی میزدیم و بیشتر روزها هم یه خونه ی مامان جون یا مامان بزرگ بودیم یا اونا خونمون بودن. 8 اذر واسه خاله الناز تولد گرفتیم و خیلی خوش گذشت. شب یلدا هم خونه ی عمو سعید نامزد خاله طناز دعوت بودیم و اونجا هم خیلی خوش گذشت کلی گفتیم و خندیدیم. 14 دی ماه هم تولد مامان جون بود .واسش...
28 دی 1393
1